دکتر جردن پیترسون
روانشناس بالینی، نویسنده و منتقد فرهنگی، و استاد روانشناسی در دانشگاه تورنتو است. موضوعات اصلی مطالعات او روانشناسی بالینی، روانشناسی اجتماعی، و روانشناسی شخصیت، با علاقه خاص به روانشناسی دین و باور ایدئولوژیک، و ارزیابی و بهبود شخصیت و عملکرد کاری است
#منبع : ویکی پدیا
کتاب 12 قانون برای زندگی اثر دکتر جردن پترسون، روانشناس بالینی کانادایی است. او اکنون استاد روانشناسی در دانشگاه تورنتوی کانادست و سابقهی تدریس در هاروارد را هم دارد. #نکته : دانشگاه تورنتو دانشگاه دوم روانشناسی دنیاست .
وی در اینترنت یکی از پرطرافدارترین کسانی است که تاکنون زندگی هزاران انسان را با توصیههای پوستکنده و عمیقش دگرگون کرده است و فقط ویدیوهایش در یوتیوب میلیونها بازدید دارد.
هستهی اصلی کتاب ۱۲ قانون برای زندگی در دو مفهوم اصلی خلاصه شده است:
اولا شما باید مسئولیت زندگی خودتان و کسانی که مسئولشان هستید را باید قبول کنید.
دوما با زندگی کردن یک زندگی خوب و یک انسان خوب بودن است که شما در زندگیتان معنا ایجاد میکنید.
این کتاب که هم اکنون به ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده و در پایان سال ۲۰۱۸ میلادی، وبسایت آمازون و نیویورک تایمز این کتاب را به عنوان پرفروشترین کتاب روانشناسی سال معرفی کردند .
» خلاصه کتاب 12 قانون برای زندگی ؛ نوشدارویی برای بینظمی «
از قبل این نکته را ذکر کنم از آنجایی که جردن پترسون در واقع یک جامعهشناس خبره نیز است و به فلسفه و تاریخ و مذهب هم علاقهی زیادی دارد بیشتر متن کتاب عمیق و سنگین است و من سعی کردم خلاصهی کاربردی هر قانون را برایتان بیاورم تا از آنها عملا بتوانید استفاده کنید. اگر جاهایی از این خلاصه را درک نکردید در قسمت نظرات ذکر کنید تا بیشتر توضیح داده شود.
قانون ۱ | صاف بایستید و شانههایتان را عقب بدهید.
ضمیر ناخودآگاه ما دائما در حال اسکن کردن محیطمان است تا پی ببرد که ما در سلسه مراتب انسانی جامعه در چه جایگاهی قرار داریم.
اگر ببینیم که مردم به صورت مثبتی جوابمان را میدهند و به عنوان کسی در مقالم بالاتر از ما کمک میخواهند در بدنمان سرتونین ترشح میشود، ما حس خوبی خواهیم داشت و در مقام بالاتری خودمان را میبینیم.
برعکس اگر ببینیم که مردم به صورت منفی جوابمان را میدهند و مانند یک تابع به ما نگاه میکنند ما در نتیجه خودمان را در درجهی پایینتری میبینیم.
پــــــس:
وقتی کسی به شما نگاه میکند در واقع در اولین نگاه میخواهد جایگاه اجتماعی شما را بسنجد و قسمت زیادی از برداشتی که از شما دارند از طرز ایستادنتان است.
برای اینکار کافی است صاف بایستید و شانههایتان را عقب بدهید. حالت بدنتان را اصلاح کنید، با اعتماد به نفس عمل کنید و و بقیه تصور خواهند کرد که شما با اعتماد به نفس هستید. با شما بهتر برخورد میکنند و سرتونین جادویی ترشح میشود و در نتیجه شما حس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت و خود سرتونین هم برعکس باعث صاف ایستادنتان خواهد شد. به این صورت شما خودتان را در یک چرخهی درست قرار میدهید.
اگر خودتان را شکست خورده نشان دهید آنگاه افراد جوری نسبت به شما واکنش نشان میدهند که گویی در حال شکست خوردن هستید. اگر صاف و راست بایستید، آنگاه افراد به شما نگاه و رفتاری متفاوت خواهند داشت.
قانون ۲ | با خودتان طوری رفتار کنید که انگار مسئول کمک کردن به خودتان هستید
بسیاری از مردم نسبت به حیوانات خانگیشان مهربانتر از خودشان هستند. یک دلیل برای چنین چیزی این است که شما بدترین منتقد خودتان هستید. هر کدام از ما از نقصهای خودمان و اشتباهاتی که به خاطر آنها انجام میدهیم آگاه هستیم. و این باعث میشود که خودمان را به خاطر کمبودهایمان سرزنش کنیم.
این باعث خواهد شد که هر روز به خودتان بدی کنیم. بدی یعنی چه؟ مثلا آنطوری که باید مراقب سلامتتان نیستید و به قولهایی که به خودتان میدهید پایبند نیستید.
اگر از آنهایی هستید که فکر میکنید ارزش کمک کردن به خودتان را ندارید باید دیدتان را تغییر دهیم تا باور کنید که شما برای خودتان باارزشتر از هر چیزی هستید.
هیچ کس به اندازهی خودتان دلیلی برای کوچک کردنتان و رقتانگیز دانستنتان ندارد و این فقط خود شما هستید که با امتناع از چیزی که شاید برایتان خوب باشد، میتوانید خودتان را به خاطر تمام کاستیهایتان تنبیه کنید.
پــــــس:
با خودتان مهربان باشید و این کارها را انجام دهید:
با نوشتن ارزشها و اصولتان شروع کنید و در تلاش باشید تا به آنها پایبند بمانید. (زیرا اگر ارزشهای زندگیتان را تعیین نکرده باشید عملا خودتان را انسانی میبینید که به هیچ چیزی پایبند نیست و خودتان را کمارزش جلوه خواهید داد)
وقتی کاری که نباید انجام بدهید را انجام ندادید برای پایبند ماندنتان به ارزشهایتان به خودتان جایزه دهید.
اگر در چیزی شکست خوردید بدانید که شکست یک رویداد است. شما شکست نیستید پس با خودتان مهربان باشید و دفعهی بعد را بهتر عمل کنید.
قانون ۳ | با کسانی دوست شوید که بهترینها را برای شما میخواهند
خیلی از ما به چگونگی شکلگیری دوستیهایمان اهمیت چندانی نمیدهیم. معمولا دوستی زمانی شکل میگیرد که شما و شخص دیگری از انجام دادن چیزی لذت میبرید. شاید از درس خواندن با هم یا مهمانی گرفتن با هم.
شاید با این جمله آشنا باشید که «شما میانگین ۵ آدمی هستید که بیشترین حضور را در کنارتان دارند.» این جمله در مورد شما چگونه است؟
دوستان خوب شما را بالا میکشند. آنها منفیگرایی و رفتار بد را تحمل نمیکنند. دوستان بد شما را پایین میکشند و گاهی انجام رفتارهای بد را آسان میکنند. اغلب این کار هم برای این است که حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند.
اگر به فکر بهبود دادن به خودتان هستید باید مراقب دوستانتان هم باشید.
پــــــس:
برای دوستی کردن برای آنهایی که بهترینها را برای شما میخواهند:
۱۰ تا از دوستان نزدیکتان را بررسی کنید و از خودتان بپرسید که کدام یک از آنها شما را بهتر یا بدتر میکند.
اگر دوستانی دارید که شما را پایین میکشند شاید فکر کنید که باید به آنها کمک کنید اما کسی که خودش کمک نخواهد را نمیتوانید کمک کنید. پس اگر چنین دوستانی دارید به نفع هر دوی شماست که از هم دور باشید.
قانون ۴ | خودتان را با کسی مقایسه کنید که دیروز بودید نه کسی که امروز هست
از زمانی که سروکار اینترنت پیدا شده است ما به میلیونها آدم در این دنیا متصل شدهایم. اگر بخواهید خودتان را با تمام این جماعت مقایسه کنید در آخر خواهید فهمید که یک بیعرضه بیشتر نیستید.
به عنوان مثال مثلا شما فکر میکنید که چقدر همسر خوبی هستید اما یک چرخی که در اینستاگرام بزنید تازه میفهمید که نخیر خیلی همسرهای بهتر از شما هم وجود دارد. یا شاید فکر میکنید واقعا خوانندهی خوبی هستید اما سری که به یوتیوب بزنید میبینید هزاران خواننده وجود دارد که از شما بهتر میخوانند. مقایسه کردن خودتان با این انسانها باعث بروز احساس ناشایستگی خواهد شد.
هر جای که میروید انسانهایی را میبنید که در هر چیزی از شما بهتر هستند و به این دلیل نمیخواهید دست به هیچ کاری بزنید چون با خودتان فکر میکنید «چه فایده. با وجود همهی این انسانها تلاش کردن هیچ فایدهای ندارد. تلاش هم بکنم مثل آنها نخواهم بود.»
پــــــس:
مطمئن باشید همیشه کسی هست که از شما در زمینهای بهتر باشد. پس مقایسه کردن خودتان با این همه آدم کار مسخرهای به نظر میرسد. خودتان را با کسی مقایسه کنید که دیروز بودید نه با کسانی که امروز هستند.
به خودتان نگاهی بیندازید و ببینید که نسبت به گذشته چطور کار کردید چطور رفتار کردید. هر روز سعی کنید در یک زمینهای کمی بهتر عمل کنید. این کار در طولانی مدت باعث تغییرات بسیار بزرگ خواهد شد.
وقتی شما هر روز این کار را انجام میدهید آنقدر مشغول دیدن پیشرفتها و مقایسه کردن خودتان با گذشته میشوید که مقایسه کردن خودتان با دیگران را فراموش میکنید.
قانون ۵ | به کودکانتان اجازه ندهید کاری کنند که از آنها متنفر شوید
این قانون در مورد پدر و مادر بودن است.
بچهها دائما در حال آزمایش کردن محدودیتهای اخلاقیشان هستند تا قوانین این دنیا را یاد بگیرند. این وظیفهی شماست که به عنوان یک والد به فرزندتان یاد دهید چه چیزی پذیرفتنی است و چه چیزی نیست.
اگر شما هیچ محدودیتی برای بچهتان نگذارید او محدویتهای نادرست را یاد خواهد گرفت. زیرا برخوردی که باید دریافت میکردند را دریافت نکردهاند. در آخر به عنوان انسانهایی وارد جامعه خواهند شد که اصلا با معیارهای جامعه همخوانی ندارند و این کار آنها را از اجتماع دور میکند و روی خوشبختیشان تاثیر منفی دارد.
اگر شما قوانین را به فرزندتان یاد ندهید، جامعه او را برایتان تنبیه خواهد کرد.
پــــــس:
در مورد یاد دادن قوانین به فرزندانتان جدی و رک باشید.
هر گاه که حالوهوایتان عوض شد قوانین را هم عوض نکنید زیرا این کار باعث سردرگمی بیشتر بچههایتان خواهد شد.
قانون ۶ | قبل از آنکه دنیا را نقد کنید رفتار خودتان را اصلاح کنید.
فکر میکنم جردن پترسون این قانون را برای ما ایرانیها نوشته است. که امروزه یکی از کارهای بیشتر ایرانیها غر زدن شده است. بیشتر صحبتهایمان، در تاکسی، خانه، دانشگاه، مترو، مهمانی و …. فقط نقد کردن دیگران شده انگار که خودمان بیعیب و نقص هستیم.
خوشبختترین انسانها کسی است که آنقدر در فکر عیبهای و نقصهای خود است
که فرصت فکر کردن به عیبهای دیگران را ندارد.
حضرت محمد (ص)
نقد کردن کار آسانی است. واقعا آسان است که در خانه روی مبل بنشینید و به عیبهای دیگران در کار و رفتارشان اشاره کنید.
چرا سرزنش کردن دیگران و انداختن خطاها گردن آنان آسان است؟ زیرا مسئولیت را از روی دوش خودمان خالی میکند.
قبل از اینکه در مورد خطاهای دیگران حرف بزنید به عیبهای خودتان اشاره کنید.
پــــــس:
آیا کار اشتباهی هست که فکر میکنید در حال انجامش هستید؟ شاید کار بدی باشد که به سلامتی و یا ثروت شما ضربه میزند. اگر همچین چیزی وجود دارد پس همین امروز آن را متوقف کنید.
وقتتان را برای سوال کردن در مورد کاری که انجام میدهید و پیدا کردن دلیلش تلف نکنید. اگر میدانید کاری اشتباه است همین امروز تمامش کنید.
قانون ۷ | چیزی را دنبال کنید که هدفمند باشد نه مصحلتآمیز
شاید فکر کنید دلیلی برای وجود من و شما وجود نداشته باشد. پس با چنین واقعیتی آیا امروز را باید فقط خوش بگذرانید؟ آیا باید از هر کار سختی که میدانید اکنون سخت است اما در آینده به نفعتان خواهد بود باید اجتناب کنید؟ چون هیچ هدف و معنایی در زندگیتان ندارید؟خیـــــــر.
اگر اشاره به نادرستیها را متوقف کرده و بر اساس دستورات وجدان خود زندگی کنید میتوانید حتی در زمان مواجهه با تهدیدات نیز نجابت خود را حفظ کنید؛ اگر با صداقت و شجاعت از بالاترین ایدهآلها تبعیت کنید، امنیت و قدرت بیشتری برایتان فراهم خواهد شد. اگر به درستی زندگی کنید میتوانید آنقدر جویای هدف باشید که حتی واهمه از مرگ نیز تاثیری بر شما نداشته باشد.
چون شاید فکر کنید که هیچ دلیلی برای وجودتان نباشد اما میتوانید دلیل وجودی خودتان را داشته باشید. انجام کار درست در لحظه و گذاشتن لذتهای حال حاضر برای بعد میتواند زندگیتان را بامعنی کند. میتواند شما را شادتر کند.
پــــــس:
به جهان اطرافتان دقت کنید.
دنبال جواب این سوال باشید که چطور میتوانم این دنیا را به جای بهتری تبدیل کنم؟
از خودتان بپرسید چه کاری وجود دارد که من میتوانم امروز انجام دهم تا در آینده زندگی بهتری داشته باشم.
بزرگتر فکر کنید. چطور میتوانید این دنیا را به جای بسیار بهتری تبدیل کنید؟ برای رسیدن به این هدف باید به چه شخصی تبدیل شوید؟ هر چه تغییری که میخواهید ایجاد کنید بزرگتر باشد باید سختیهای بیشتری را هم تحمل کنید و در اینصورت زندگی شما معنای بیشتری هم خواهد داشت.
قانون ۸ | حقیقت را بگویید یا حداقل دروغ نگویید
انواع مختلفی از دروغ وجود دارد:
شاید دروغ بگوییم تا چیزی که میخواهیم را به دست آوریم.
شاید دروغ بگوییم تا از رنجاندن دیگران جلوگیری کنیم.
شاید دروغ بگوییم تا اطلاعاتی را پنهان کنیم.
شاید به خودمان دروغ بگوییم.
ما در کوتاهمدت دروغ میگوییم تا از درد حقیقت دور بمانیم. شاید این کار در کوتاهمدت جوابگو باشد اما شخصیتمان را ضعیف میکند زیرا بر طبق ارزشهایمان عمل نمیکنیم. وقتی برای پوشاندن دروغهای قبلی دروغهای دیگری میگوییم شرایط را بدتر از این هم میکنیم.
افرادی که شخصیتی ضعیف دارند وقتی شرایط سخت از راه میرسد از آن فرار میکنند اما نمیدانند که سختیها زمانی همهی ما را دچار خود خواهد کرد. چه اکنون باشد چه بعد.
دکتر پترسون معتقد است هر پیشرفتی که امروز میخواهید نسبت به دیروز داشته باشید بستگی به این دارد که چقدر امروز با خودتان صادق هستید.
پــــــس:
هر دروغی در آینده به شما باز خواهد گشت و شما را نیش خواهد زد. و به همین خاطر باید همیشه حقیقت را بگویید و یا حداقل دروغ نگویید.
از خودتان بپرسید چه حقیقت تلخی است که از گفتنش امتناع میکنید. چه گفتوگوی ناخوشایندی است که باید داشته باشید؟ هم با خودتان و هم با دیگران.
اما جایی که لازم است حقیقت را هم بگویید نباید ساکت بمانید.
قانون ۹ | در نظر بگیرید کسی که به او گوش میدهید ممکن است چیزی بداند که شما نمیدانید
یک واقعیت وجود دارد که کمتر کسی میخواهد قبول کند:
شما با حرف زدن چیز خاصی یاد نمیگیرید اما با گوش دادن چرا.
علاوه بر این، داشتن کسی که به شما گوش دهد و درکتان کند یک نیاز اساسی انسان است. پس با گوش دادن به یک شخص شما به او یک هدیه میدهید و کمکش میکنید تا نیاز اساسیاش به درک شدن را ارضا کند.
همچنین گوش دادن صادقانه به یک نفر به ایجاد اعتماد بین شما و او کمک میکند.
پــــــس:
همیشه طوری تعاملاتتان با دیگران را شروع کنید که گویا طرف مقابلتان یک شخص متفکر است و در جایگاه درستی است و تجربههای زیادی از زندگی دارد که شما هم میتوانید از او یاد بگیرید.
وقتی کسی قسمتی از حرفهایش را برایتان تمام کرد سخنانش را خلاصه کنید و تا مطمئن شوید معنیاش را به درستی فهمیدهاید. این کار تفکرات شما و طرف مقابل را هم واضح میکند.
قانون ۱۰ | در گفتار خود دقیق باشید
دقت و صراحت میتواند اضطراب را از بین ببرد. اضطراب زمانی رخ میدهد که ما با ناشناختهها روبهرو میشویم.
یک مثال: شاید مدتی است که در بدنتان دردی احساس میکنید. چه میتواند باشد؟ خب میتواند چیز خاصی نباشد یا حتی میتواند سرطان باشد. یا یک چیزی بین این دو.
این احتمالات ذهنمان را درگیر میکند و اضطرابمان را افزایش میدهد. اگر برای پی بردن به این درد به دکتر مراجعه کنید مهم نیست که دکتر چه بگوید به هر حال اضطراب شما پایین خواهد آمد. به این خاطر که یک چیز ناشناخته برای شما آشنا میشود.
صدایی در جنگل میشنوید اما نمیبینید. میتواند یک ببر باشد. امکان دارد یک کروکودیل گرسنهتر و وحشیتر از ببر باشد... اما شاید هم اینها نباشد. اگر برگردید و نگاه کنید شاید تنها یک سنجاب را ببینید. چیزی در جنگل هست و این را با قاطعیت میدانید. اما اغلب تنها یک سنجاب است. ولی اگر نگاه نکنید یک اژدها از آن میسازید و شوالیه هم نیستید که با آن مواجه شوید. شما یک موش هستید که با شیر مواجه میشوید؛ یک خرگوش که با نگاه خیرهی گرگ فلج شده است. نمیگویم که همیشه یک سنجاب پشتتان است. امکان دارد یک چیز واقعا بد باشد. اما در غالب موارد واقعیت کمرنگتر از تصورات ذهنی ما بوده و آن غولی که در ذهنمان از آن میسازیم واقعی نیست.
پــــــس:
اگر چیزی شما را اذیت میکند، خودتان را از آن پنهان نکنید و سعی کنید به مسئله پی ببرید.
روی کاغذ بنویسید که چه چیزی دقیقا شما را اذیت میکند؟ چه چیزی میخواهید؟ و چرا؟
قانون ۱۱ | وقتی که بچهها در حال اسکیتسواری هستند مزاحمشان نشوید
ما انسانها به صورت عمیقی برای لذت بردن از خطر اعصابکشی شدهایم.
وقتی که ریسک کوچکی را انجام میدهید و در آن موفق میشوید به شایستگی و مهارت شما مقداری اضافه خواهد شد. این شایستگی بعدها به دردمان خواهد خورد. این شایستگی و یا نداشتن شایستگی ماست که جایگاهمان را در جامعه مشخص میکند.
تنها راهی که بچهها از بچه بودن به بالغ شدن توسعه پیدا میکنند در معرض خطر قرار گرفتن است.
و منظور از این درس که وقتی بچههایتان در حال اسکیتسواری هستند آنها را به حال خود بگذارید این است که وقتی بچههایتان بعضی کارها را با مایهای از خطر انجام میدهند آنها را به حال خود بگذارید چون باید رشد کنند و یاد بگیرند.
و در کل انسان با خطر کردن و انجام دادن کارهایی خارج از محدودهی امنش است که میتواند بهتر شود و پیشرفت کند.
قانون ۱۲ | وقتی گربهای را در خیابان میبینید نوازشش کنید
زندگی سخت است.
بعضی از اوقات اتفاقات بدی برای انسانهای خوب رخ میدهد. اما با توجه کردن به چیزهای کوچک میتوانید هر روزی بدی را با خوشی سپری کنید.
اگر خوب دقت کنید، حتی در یک روز بد هم میتوانید خوشحال باشید. شاید یک دختربچهی کوچک را در حال رقص در خیابان ببینید، چون لباس باله پوشیده و دوست دارد برقصد. شاید یک فنجان قهوهای خوب را در کافهای بنوشید که به مشتریانش اهمیت میدهد. شاید بتوانید ۱۰ یا ۲۰ دقیقه زمان بگذارید و یک کار مسخرهی کوچک انجام دهید تا از فکر مشکلات بیرون بیایید و پوچ بودن زندگی را به یاد بیاورید.
در این قانون آخر نوازش کردن گربه در خیابان یک کنایه است تا شما را متوجه این قضیه کنید که به چیزهای کوچک در زندگیتان توجه کنید چرا که میتوانید روزهای پر از فلاکت را هم با اهمیت دادن و لذت بردن از موارد کوچک سپری کنید.
خود جردن پترسون در قسمتی از کتاب میگوید بعضی از اوقات وقتی حال انجام کاری را ندارد گوشهای مینشیند و چند قسمت از کارتون سیمپسونها را نگاه میکند!
پــــــس:
» دنبال چیزهای کوچک باشید و از آن لذت ببرید.
» یک گربه را نوازش کنید، یک قهوه برای کسی بخرید یا امروز را از مسیر دیگری به خانه برگردید.
در آخر کتاب دکتر پترسون شبی با خود مینشیند و بعد از عمری تحقیق در فلسفه و روانشناسی و تاریخ و … در تاریکی با خودش یک سوالوجواب انجام میدهد و جواب مهمترین سوالهای زندگیاش را میدهد و این میتواند دستورالعملی باشد برای هر انسانی که خواهان یک زندگی درست و بامعناست. من این بخش را بدون تغییر در پایین برایتان مینویسم:
» فردا چه کار کنم؟
درستترین کارهای ممکن را در کمترین زمان ممکن انجام بده.
» سال بعد چه کار کنم؟
مطمئن شو که کارهای خوب امسال به شکل فزایندهای با کارهای خوب سال بعد همراه شود.
» با زندگی خود باید چه کار بکنم؟
بهشت را هدف بگیر و بر روی امروز تمرکز کن.
» با همسرم باید چه کار بکنم؟
به گونهای با او رفتار کن انگار مریم مقدس است و میتواند قهرمان نجاتبخش این دنیا را متولد کند.
» با پدر و مادرم چه کار باید بکنم؟
طوری عمل کن که کارهایت جوابگوی تمام زحماتشان باشد.
» با یک دروغگو چه کنم؟
بگذار حرفش را بزند تا خودش دستش را برملا کند.
» با دخترم باید چه کنم؟
پشتش بایست، به او گوش کن، مراقبش باش، ذهنش را تعلیم بده و بگذار بداند که مادر شدن هیچ ایرادی ندارد.
» با یک غریبه چه کار باید بکنم؟
او را به خانهام دعوت کرده و مثل یک برادر با او رفتار کنم تا واقعا به برادرم تبدیل شود.
» با یک روح سقوط کرده چه کار کنم؟
دست کمک را به صورت کامل و با احتیاط دراز کن، اما در باتلاق گرفتاری به او ملحق نشو.
» چگونه باید مردمانم را تعلیم دهم؟
چیزهایی که به نظرم حقیقتا مهم هستن را با آنها به اشتراک بگذارم.
» با یک ملت لجامگسیخته چه کار باید بکنم؟
با استفاده از سخنان درست پیوند را بین آنها برقرار کن.
» با خدایم باید چه کار کنم؟
هر آنچه عزیز میپنداری را قربانی کن تا به ایدهآلهای بهتری برسی.
» وقتی داشتههایم را ناچیز میدانم چه کار باید بکنم؟
افرادی را به یاد بیاور که هیچ ندارند و سعی میکنند سپاسگزار باشند.
وقتی طمع مرا در برمیگیرد چه کار کنم؟
» یادت باشد که به راستی دادن از گرفتن بهتر است.
» وقتی دشمنانم موفق شدید چه باید بکنم؟
اندکی بالاتر هدف بگیر و به خاطر این درس عبرت سپاسگزار باش.
» وقتی خسته و بیحوصله هستم چه کار باید بکنم؟
» با قدردانی دست کمکی که به سویت دراز شده را بپذیر.
» با افزایش سنم چه باید بکنم؟
پتانسیلهای جوانی را با دستاوردهای بلوغ جایگزین کن.
» با مرگ بچههایم چه باید بکنم؟
دیگر عزیزانت را نگه دار و مرهم دردهایشان باش.
» در بحران بعدی چه کار باید بکنم؟
یادت باشد که هیچ بحرانی بزرگ نیست توجهت را به حرکت صحیح بعدی جلب کن. طغیان در راه است. طغیان بزرگ در راه است. آخرالزمان همواره پیش رویمان است.
» به یک برادر بیایمان چه باید بگویم؟
بهترین راه برای اصلاح دنیا اصلاح خودمان است و هر چیز دیگری گستاخی است.
» برای تقویت روحم باید چه کار کنم؟
دروغ نگویم یا کاری که از آن نفرت دارم را انجام ندهم.
» برای تجلیل و افزایش جسمم چهکار کنم؟
از آن تنها برای خدمت به روحم استفاده کنم.
» با گرفتاری انسانهای فقیر چه کنم؟
از صحیحترین نمونهها برای ارتقای قلب شکسته او استفاده کنم.
✍✍✍✒✒✒ عرفان خلیلی مقدم